تمام حرف های نگفته ام

ساخت وبلاگ

امکانات وب

در طول پرواز بچه خواهرم داشت گریه میکرد. کلافه شدیم. دیگه روسری سرم نبود، خواهرم گفت روسریت افتاده، منم که بچه بغل کرده بودم، عصبانی، گفتم به جهنم الان میکنمش میندازم رو زمین رو لگدش میکنم... دلم میخواست پاره پارش کنم...   به مامانم میگم اون استادی که خرمشهر رفتم پیشش خیلی ماهه خیلی آدم خوب و مهربونیه. اولین حرفی که مامانم زد این بود، چند سالشه؟؟؟!  اصن با این سؤال نابودم کرد... من کجام و اون کجا؟!!! توی دانشگاه همیشه بهم اهمیت داده شده، شخصیت داده شده. اما توی خونه هیچ کس قبولم نداره، وقتی میگم فلان استاد اینو گفته دربارم فک میکنن دارم لاف میزنم. با اینکه همیشه وضعیت درسی مناسبی داشتم... برای اینکه بخوام به دکترا فکر کنم نیاز به حمایت خونواده دارم... رفتاراشون خیلی روم تأثیر میذاره... سریع اعتماد بنفسم گرفته میشه با حرفا و کاراشون. هنوز نرسیده خونه، لِه شدنم آغاز شده...   تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : دویست و پنجاه فیلم برتر,دویست و پنجاه هزار ریال,دویست و پنجاه میلیون ریال, نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 189 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:05

پاک کن سروناز، آدمایی که روی اعصابتن، آدمایی که شخصیت تو رو زیرپا میذارن، آدمایی که خودشون هیچی نیستن میخوان تو رو ندید بگیرن... وقتی عمو میپرسه سروناز کی برمیگرده از آبادان، مامان و خواهر بزرگه تعجب میکنن، که واااا؟! چرا از سروناز سراغ میگیره! اما اگه بپرسه خواهر بزرگه کی میاد هیچ کس تعجب نمیکنخ... چون مامان همیشه خواسته من کمرنگترین بچه‌ش باشم، چون نخواسته من برجسته‌تر از فرزند مورد علاقه‌ش باشم... مامان خیلی رفتارای بدی با من داره، تازگیا خیلی بیشتر دقیق میشم توی رفتارش... بدجوری رفته رو اعصابم. وقتی میبینم هرچیز کوچیکی که میگه با منظوره دلم میخوتد فریاد بزنم...   دیگه پامو نمیذارم خونه مامانجون. تلفناشو هم جواب نمیدم. از دایی هم امروز متنفففففر شدم. من فقط از خاله و اون یکی خوشم میاد، اون دایی خیلی اخلاق شبیه منه... یعنی لذت میبرم وقتی هستش. خاله‌ها هم کلاً انسانای مهربون و دوست داشتنی هستن...   + دلم میخواد گه بزنم به سرتاپای این مرتیکه گاو... گه‌خور شدم... تقصیر مامانه همش، به جا اینکه به داداشم بگه براش اون فایلای صورت وضعیتو بفرسته به من میگه با تلگرام بفرستم واسش... مرتیکه عوض تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : دویست و پنجاه فیلم برتر,دویست و پنجاه هزار ریال,دویست و پنجاه میلیون ریال, نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 201 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:05

این کاملاً حق منه که درجریان موردای پیشنهاد ازدواج باشم... این اصلاً درست نیست که همه اعضای خونواده بدونن اما من بی‌خبر باشم، اونم درمورد موضوعی که به من مربوطه!... خیلی زوره بخدا!... چرا من نباید بدونم؟! چرا باید یهویی از وسط حرفاشون بفهمم؟! یا چرا باید توی عصبانیت ها متوجه بشم!! چرا خودشون تنهایی بدون مشورت با من تصمیم میگیرن؟! شاید اون موردی که از نظر اونا بده، از نظر من خوبه!!! البته، ازدواج توی این زمان میتونه منو از حرکت رو به جلو نگه‌داره... الان که دارم روزای ناب و پرآرزو رو طی میکنم نباید جلوشونو با این اتفاق بگیرم... به هر حال، من بایـــــــــد بدونم! از این به بعد من هم موردایی که واسم پیش میاد بهشون نمیگم. خیلی از کارشون بدم اومد... اصلاً متوجه معنی کارشون نمیشم، نمیتونم بفهمم چه هدفی داشتن از این حرکت! تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : دویست و پنجاه فیلم برتر,دویست و پنجاه هزار ریال,دویست و پنجاه میلیون ریال, نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 198 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:05

تو سری‌خوررین، بی اعتماد بنفس‌ترین، له شده‌ترین و... عضو خونواده منــــــــم... کسی که محبتاش، لطفاش در حق بقیه اعضای خونواده ندیده گرفته میشه... و درنهایت سنگین ‌ترین تهمتا رو بهش میزنن. انگ خیلی ار کارایی رو بهش میزنن که حتی برای یه لحظه هم از فکر و ذهنش عبور نکرده... کسی که همیشه و همیشه شنیده مامان و خواهرش یواشکی دارن پشت سرش حرف میزنن اما هیییییچی نگفته. با گوشای خودش شنیده حرفاشونو...  اونقدر منو له کردن، کمرنگ کردن که اعتماد بنفس هرکاری رو ازم گرفتن... خیلی دوس دارم بدونم مشکل اصلی مامان با من چیه؟!!! بالاخره روز من هم میرسه، این حرفا و کارایی که میکنید قلب آدمو پودر میکنه، هیچ وقت نمیبخشمتون... با این وجود باز هم لطف میکنم بهتون، از ته قلب دوستتون دارم. اما اگر، اگر روزی از این خونه رفتم، شاید دیگه برنگردم. بدون اینکه توضیحی بدم میرم. هزاران بار با خودم ترک کردنشونو تصور کردم. بهشت به یک سرزنش نمیارزه... این رفاه و راحتی و آزادی‌ای که دارم هیچ ارزشی نداره واسم. نباید دل بهش ببندم با چشم بپوشم ازش. اینکه کفش چرم ۸۰۰ ۹۰۰ تومنی پام باشه اما این رفتارا رو ازشون ببینم چه فایده‌ای د تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : دویست و پنجاه فیلم برتر,دویست و پنجاه هزار ریال,دویست و پنجاه میلیون ریال, نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 219 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

پست قبلی رو وقتی نوشتم که خیلی آتیشی بودم.

نوشتم تا تخلیه بشم

تا دردم تسکین پیدا کنه

تا عصبانیتم کم بشه.

باید اعتراف کنم زیاده‌روی کردم. زیادی به خودم حق دادم.

اینجوری نبود که نوشتم.

باید پاک بشه☺

تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : دویست و شش,دویست و شش صندوق دار,دویست و پنجاه فیلم برتر, نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 188 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

دلم خیلی گرفته، کلی گریه کردم، کلی حرف زدم برا خواهر بزرگه... چشمام میسوزه. با استادم قرار داشتم، اونقد دلم گرفته بود که با چشم گریون رفتم دانشگاه. توی مسیر خیلی خودمو کنترل کردم که اشکام نریزن. اما تلافیشو بعد از اینکه اومدم خونه درآوردم... هوا هم به شدّت سرده، ریزه ریزه هم برف میاد. هوا که گرفته، بیشتر و بیشتر باعث شد که بغضم بشکنه.   + با علیرضا بحثم شده تقریباً، یعنی از اون روزی که تصمیم گرفتم رابطمو باهاش شروع کنم چندباری بهش پریدم  اما ایندفعه خیلی ناجور بود‌. بحث میکنم باهاش قهر میکنم، اما دلم طاقت نمیاره... وقتی میبینم پیام نمیده ناراحت میشم. من حتی اگه قهرم بکنم اون باید با من حرف بزنه، باااااید... ++ یعنی عاشق فصل سرمام. عاشق اینم هوا سرد باشه، شال و کلاه کنم... +++ احساس میکنم دارم مثل قبل میشم. که تا مرز افسردگی پیش رفتم. خونه نشین شده بودم. هیچی شادم نمیکرد... الان واقعاً نیاز به شادی دارم... تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 184 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

من به جز مامان، خواهر بزرگه هم هست که میخواد منو به سمت آرزوهاش ببره... خسته شدم از این که همش تاریخ ثبت نام دکتری رو به من میگن. آقــــــــا به من چه که کی زمان ثبت نامشه. کمتر به روح و روان آدم فشار وارد کنید. خواهر بزرگه! اگر تو نتونستی دکترا قبول بشی و غرق شدی توی زندگی و بچه داریت، دلیل نمیشه که من حتماً باید برم به سمت دکتری. اگر برای تو نشدنی بود این حق رو به منم بده که نشدنی باشه... نشد، زندگی اونجوری که دلم میخواست نشد... الانم دیگه دیره برا برگشت و از نو شروع کردن اگــــــــــــر یه روزی بچه داشته باشم. هیچ وقت چیزی رو بهش تحمیل نخواهم کرد. اینقدر اینو با خودم تکرار میکنم تا ملکه ذهنم بشه... مبادا فراموشم بشه. بذار به سمت چیزی که علاقه داره بره. یقیناً خیلی موفق تر خواهد بود...حتی اگر از نظر بقیه چیز خوبی نباشه... مهم درون خود آدمه، که از چیزی که هست احساس رضایت کنه. که وقتی شب سرشو میذاره رو بالش و چشماشو میبنده، از روزی که گذرونده راضی باشه، از اینکه فردا که بیدار شد، کارهایی داره واسه انجام دادن که واقعاً دوستشون داره... دلم میخواد از همه چی دست بشورم، همه چیزو توی همین مر تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 181 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

دلم میخواد این دیواری که دور خودم کشیدمو خراب کنم. دلم میخواد کل زندگیمو هم بزنم، اونقد که همه چیزش له بشه... مثلاً اینکه رابطمو با علیرضا بهتر کردم، خیلی بیشتر اجازه دادم بهم نزدیک بشه. دلم میخواد دیگه مثل قبل خشک نباشم. دلم میخواد خودمو لوس کنم، قربون صدقم بره. قهر کنم و نازمو بکشه. دوس دارم از اون آدم خشک و سرد و بی احساسی که بودم فاصله بگیرم. دلم میخواد زندگی کنم. عادی باشم. مثل همه. مثل بقیه دخترا... خیلی خیلی به علیرضا اجازه دادم که راحتتر باهام حرف بزنه و از اون حرف زدن خشک و رسمی خلاص بشم. تعجب کرده بود از کارام. حتی بهش گفتم بیاد اصفهان... مهم نیست که آخرش چی میشه... مهم اینه که میخوام از الانم استفاده کنم. نمیخوام الان رو مثل گذشته توی تنهایی نکبت خودم بگذرونم... کی از فرداش خبر داره؟... الان رو باید خوش گذروند. دیگه نمیخوام اون آدم عصبی سابق باشم. میخوام نسبت به خیلی چیزا بی توجه باشم. توی بحثا سعی کنم خیـــــــــلی خونسرد باشم...   + بعضی حرفای مامان بدجـــــــور رو اعصابمه... تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 178 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

از صبح داره اینجا بارون میاد. امروزم هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، فقط رفتم سیتی سنتر و برگشتم. البته غذا هم خریدیم از هایپر. حقیقتاً جوجه کباب ترشش خوشمزه‌ست... من هنوز منتظر نقشه‌ام که برام فرستاده بشه، شاید به خاطر این تعطیلات دیرتر فرستاده بشه.   چرا نمیتونم اون چیزی رو که میخوام با صدای بلند فریاد بزنم؟! حالا فریاد زدن پیشکش... حتی نمیتپنم آهسته بیانش کنم... همیشه و همیشه خودخوری کردم... ببین دختره. اونجوری که میخوای باش، اونچیزی رو هم که میخوای طلب کن...   تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 200 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04

امروز ظهر وقتی اومدم خونه آب قطع بود! دستامو به زور قطره قطره آب مامانم از اینطرف اونطرف جمع کرد تا شستم.آب هم که نبود پس غذایی درکار نبود... اما از شانس خوبمون غذا توی یخچال داشتیم و از اونا خوردیم. و بعد فهمیدم که به خاطر دو روز بارندگی متوالی و گل آلود شدن آب، تصفیه خونه رو یه جورایی تعطیل کردن و آب تصفیه نمیکنن که بدن دست مردم... خب رابطه هنوز با علیرضا ادامه داره... خدایی من چه احمقی بودم، حس میکنم از دستش دادم. بهم میگفت من هفت ساله دوست داشتن تو واسه اهمیت داره، هفت سال... بعد از این حرفش رفتم تو فکر، به قول دوستم، سمانه، رفتم تو خودم. که چرا همون روزایی که دانشگاه بودم قبولش نکردم؟! چرا اینکارو نکردم؟! چی میخواستم واقعاً؟! ایکاش میشد زمان به عقب برگرده... البته گذشته رو بیخیال، الان رو دریاب. بادا باد... هرچی میخواد بشه بشه... بذار از حالا استفاده کنم و لذت ببرم.   +ببین، گفته باشم، من تو رو میکشونم اصفهان... حالا ببین کجاست که بهت گفتم تمام حرف های نگفته ام...
ما را در سایت تمام حرف های نگفته ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ikhodaya-bebine بازدید : 191 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 22:04